لایتنـــــــاهی

خویشم همه غیر آمد؛ از غیر گسستم من...

لایتنـــــــاهی

خویشم همه غیر آمد؛ از غیر گسستم من...

در گفتگو با بی بی فاطمه جهان آرا خواهر شهید سید محمدعلی جهان آرا مطرح شد؛

خانم جهان آرا ابتدا بفرمایید چند فرزند در خانواده بودید؟

     سیزده فرزند. هشت برادر و پنج خواهر.

    چند تا از برادرهایتان به شهادت رسیدند؟

     سه تا برادرهایم شهید شدند.

    شهید سیدمحمدعلی جهان آرا چندمین فرزند خانواده بود؟

     پنجمین برادر بود.

     از برادرهای دیگر که به شهادت رسیدند بگویید؟

     شهید محسن برادر سومم بودند که مفقودالاثر شد و دو سال پیش شهادت ایشان را اعلام کردند. شهید علی هم برادر ششم بود که در رژیم پهلوی به فعالیت های ضدرژیم مشغول بود و جزء گروه «منصورون» بود. افراد دیگری که در این گروه فعالیت کردند آقایان محسن رضایی ، بصیرزاده ، اسماعیل زمانی ، سیدعلی و سید محمد جهان آرا و سید مرتضی نعمت زاده بودند. سید علی در سال 56 توسط ساواک دستگیر می شود و بعد از انقلاب متوجه شدیم که ایشان را به شهادت رسانده اند.

    پدرتان چه شغلی داشت و آیا فرد مذهبی بود؟

     ایشان پارچه فروشی داشت و بسیار مرد مذهبی بود.

     در کجا به دنیا آمدید و زندگی می کردید؟

     ما همگی در خرمشهر به دنیا آمدیم و تا سال 59 در خرمشهر زندگی کردیم.

     وقتی که جنگ شروع شد. مادرم و خواهر کوچکم مجروح شدند ، خواهرم از ناحیه پا به شدت آسیب دیده بود به طوری که در اهواز می خواستند پای او را قطع کنند . هشت ماه از جنگ گذشته بود که مجبور شدیم به تهران بیاییم.

     ارتباط شما با شهید محمد علی جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر چگونه بود؟

    من فرزند یازدهم بودم و ایشان فرزند پنجم بود ولی از نظر روابط خواهر و برادری ، ارتباط خیلی خوبی داشتیم. او از نظر عقیدتی و ایدئولوژی خیلی روی ما بچه ها اثر گذار بود. به خاطر می آورم کوچک که بودیم بعد از نماز صبح که می خوابیدیم ایشان بالای سرما نوار قرآن با قرائت عبدالباسط می گذاشت و این کار او باعث شده بود که آیات قرآن در ضمیر ما نقش ببندد و صدای قرآن همیشه در گوشمان باشد. البته پدر و مادر هم افراد مذهبی بودند. ما بچه ها با چادر به مدرسه می رفتیم و در زمان رژیم پهلوی در مدرسه به خاطر حجابمان مشکل داشتیم. مخصوصا دوران راهنمایی که سال های 55 و 56 بود مدیران مدرسه خیلی با ما درگیر می شدند. دبیرهای بهایی هم داشتیم که ما را اذیت می کردند. معلم دینی ما بهایی بود که او بیش از بقیه اذیت می کرد و معمولاما را از درس دینی تجدید می کرد!

     از شهید محمدعلی جهان آرا بگویید؟

     همه برادرهایم، خصوصا محمد بسیار مذهبی بودند ، از بچگی مسجد می رفتند ، نماز و قرآن می خواندند به سن 12 ، 13 سالگی که رسیدند با دوستانشان گروهی تشکیل داده و پیمان نامه ای نوشتند که بر ضد رژیم شاه مبارزه کنند و مردم را آگاه کنند که بعد گروه منصورون نام گرفت.

     البته تعدادی از این گروه شهید شدند مثل شهید صفاتی مقدم ، شهید صفری ، شهید رفیعی و ... اینها قبل از انقلاب توسط ساواک شهید شدند.

     ویژگی های اخلاقی شهید محمد علی جهان آرا چه بود؟

    شهید جهان آرا فردی مهربان ، مردمدار و شوخ طبع بود با هر گروه سنی که می نشست مثل همان گروه سنی رفتار می کرد. اگر با خاله هایم که همگی مسن هستند هم صحبت کنید ، می بینید که همه خاطرات خیلی خوبی از او دارند. چون آدمی بود که خیلی مثبت رفتار می کرد. همه او را خیلی دوست داشتند. هیچ کدام از برادرهایم مثل محمد نبودند که با همه بجوشند ولی او با همه خوب بود و به همه محبت می کرد. مرتب به ما خواهرها کتاب می داد تا مطالعه کنیم و بینش اعتقادیمان بالابرود. او به همه چیز توجه داشت.

     فعالیت های ضد رژیم پهلوی ایشان چگونه بود؟

     مدتی دانشجو بود و در رشته مدیریت بازرگانی در تبریز درس می خواند پس از یک سال وارد مبارزات به طور جدی شد. مدت یک سال زندانی شد و بعد هم به طور مخفیانه زندگی می کرد. در این مدت تلفن می کرد و گه گاهی به تهران می آمدیم و او را در پارک و ... می دیدیم. ساواک در تعقیب او بود. تلفن ها و منزلمان تحت نظر بود. قبل از آن هم البته به خاطر برادر دیگرم به خانه امان می ریختند.

     ساواک برای پیدا کردن برادرهایم حتی خواهرم را به مدت دو ماه دستگیر کرد بدون اینکه به ما خبر بدهند. در این مدت مادرم سرگشته بین زندان ها بود تا اینکه بالاخره او را پیدا کرد. انقلاب که پیروز شد شهید محمدعلی به خرمشهر آمد و همان موقع سپاه خرمشهر را تشکیل داد و فرمانده سپاه شد و در سال 58 هم ازدواج کرد.

     چند فرزند از ایشان باقی مانده است؟

     دو پسر . فرزند اولش چهل روز بعد از شروع جنگ به دنیا آمد و فرزند دومش چهل روز پس از شهادتش به دنیا آمد.

     از شهید جهان آرا و فرماندهی سپاه خرمشهر می گفتید؟

     بله ، همان طور که می دانید بین خرمشهر و عراق فاصله کمی بود. مابین روستای شلمچه و روستای عراقی فقط یک نهر فاصله بود. در آن اوایل درگیری های بسیاری در آن منطقه بود. ستون پنجم در آنجا خیلی فعال بود ضمن اینکه اوایل انقلاب مسئله خلق عرب هم وجود داشت از عراق می آمدند و در ایران بمب می گذاشتند . بمب گذاری خیلی زیاد بود . ایشان دنبال سامان دادن به این مشکلات بود تا اینکه سال 59 جنگ شروع شد. او در آن زمان آن قدر درگیر بود که حتی دو سه روز بعد متوجه مجروح شدن مادر و خواهرم شد.

    چطور مجروح شدند؟

     خمپاره نزدیک خانه منفجر شد و هر دو آنها در همان منطقه بودند. مادرم شکستگی و جراحت های زیادی داشت و خواهرم هم از ناحیه پا به شدت آسیب دیده بود. آنها را به بیمارستان اهواز و بعد هم دزفول منتقل کردند. در همان موقع عراق موشک هایی به دزفول می زد که هر کدام از آنها یک محله را خراب می کرد. نمی دانید در آن بیمارستان چه فجایعی دیدیم. خیلی وحشتناک بود وقتی یادم می آید از وضعیتی که وجود داشت ، منقلب می شوم . وقتی آن موقع امام (ره) سخنرانی کردند و فرمودند : «دزفولی ها دینشان را ادا کردند» نمی دانید چه انرژی به مردم داده شد و چقدر آنها خوشحال شدند. چهار ماه در دزفول بودیم و در نهایت می خواستند پای خواهرم را قطع کنند که پدرم قبول نکرد .ما برای ادامه معالجات خواهرم به تهران آمدیم و دوران جنگ زدگی مان شروع شد. شهید جهان آرا هم در جنوب مشغول جنگ بود فقط پسرش که به دنیا آمد بعد از یک ماه آمد پسرش را ببیند و فورا برگشت.

     همسرشان در تهران بود؟

     بله همسرش خانه مادرش در تهران بود.

     از رشادت های ایشان چه دیدید و چه شنیدید؟

     خودش که هیچ وقت حرفی نمی زد. هر چه شنیدیم پس از شهادتش بود. هرگز از خودش یا کارهایش تعریف نمی کرد. پس از شهادتش دوستانش تعریف کردند و کم کم مشخص شد که ایشان در خرمشهر چه کرده است. بخشی از خاطرات و رشادت های ایشان را هم من از همسرم شنیدم که همرزم ایشان بود. ماجراهای زیادی از تصمیمات ، رفتارها و دلاوری های او نقل شده است که مسلما همه می دانند .

     مهمترین موضوعاتی که نقل شده چیست؟

     همان طور که می دانید کارهایی که در عرصه جنگ انجام داده است بسیار وسیع است. یکی از مهمترین آنها تجمیع نیروها ، جا به جایی به موقع آنها ، تهیه سلاح و تصمیمات به موقع بود. همرزمانش می گفتند : او در جبهه جنگ مثل یک پدر بود و از همه حمایت می کرد. همسرم می گفت: وقتی شهر خالی شد تا سه چهار ماه هیچ کس از خانواده اش خبر نداشت در این مدت محمد آن قدر به همه بچه ها محبت می کرد که هیچ کس احساس دلتنگی و ناراحتی نمی کرد. تعریف می کرد: روزهای آخری که شهر در حال سقوط بود محمد آمد و به بچه های رزمنده گفت: شهر در حال سقوط است هم اسلحه نداریم و هم نیرو کم داریم. هر کس می خواهد برود( !برق هم نبود) بچه ها شب است و تاریک است هیچ کدام از هم نمی پرسیم که کی رفته و چرا رفته ، هر که می خواهد برود! آن شب هیچ کس نرفت همه ماندند تا فردا باز هم بجنگند .

     همسر شما کیست؟ ایشان الان چه می کند؟

     شهید منصور مفید . ایشان هم یک سال پیش به شهادت رسید و جانباز شیمیایی بود.

     آخرین باری که با ایشان صحبت کردید کی بود؟

     فکر می کنم دو، سه ساعت قبل از شهادتش بود . شش مهر ماه به خانه ما زنگ زد و گفت : فردا به تهران می آیم من آن قدر خوشحال شدم که فورا به خانمش زنگ زدم او گفت می دانم ، به من هم گفته که دارد می آید و گفته با ماشین می آیم. قرار بود با ماشین بیاید آن موقع حصر آبادان را شکسته بودند ولی هنوز خرمشهر در اشغال بود. امام (ره) تبریک گفته بودند. فرماندهان می خواستند خدمت امام (ره) برسند . فردای آن روز در هفتم مهر ماه گفتند که یک هواپیما سقوط کرده و فرماندهان در آن بودند. چندین بار از خرمشهر و ستاد مشترک تماس گرفتند و گفتند : آقای جهان آرا به تهران آمده ؟ گفتیم : نه قرار بوده که بیاید ولی هنوز نرسیده ما اصلافکر نمی کردیم در هواپیما باشد. مادرم آن موقع در مرقد مطهر امام رضا (ع) بود و خواب می بیند که برادر شهیدم با لباس احرام آمده و به او می گوید: می خواهم محمد را با خودم مکه ببرم. مادرم می پرسد : من چی؟ می گوید : نه هنوز برای تو زود است. بالاخره پس از تماس های مکرر بعد از ظهر همان روز مشخص می شود که او هم در هواپیما بوده است.

     علت سقوط هواپیما چه بود؟

     هنوز مشخص نشده عده ای می گفتند بمب گذاشته بودند و عده ای هم می گفتند نقص فنی پیدا کرده است.

     پس شهید جهان آرا همراه همرزمانش و فرماندهان دیگر به شهادت رسید؟

    بله . شهید فلاحی ، فکوری ، نامجو ، کلاهدوز و ... همه فرماندهان سپاه و ارتش و هوانیروز بودند.

     آخرین دیدار شما با برادرتان کی بود؟

     آخرین بار من ایشان را بعد از هفتم تیر دیدم.

     چه توصیه هایی داشت؟

     توصیه به نماز خواندن ، مطالعه و خصوصا گوش کردن به سخنرانی ها و فرمایشات امام (ره) داشت. او عاشق امام بود. همیشه به مادر و پدرم بسیار احترام می گذاشت . هیچ وقت کسی از او بدی و بی احترامی ندید. به محض اینکه به خانه می آمد اول دست مادرم را می بوسید. خیلی با معلومات بود. به جزئیات خیلی توجه می کرد. آدم بسیار دقیقی بود. به همه توجه می کرد. شهید جهان آرا فرد خود ساخته ای بود ، هیچ وقت خود را در شرایط آسان و راحت قرار نمی داد مثلادر گرمای طاقت فرسای خرمشهر هیچ وقت زیر کولر نمی خوابید، شب ها روی بام می خوابید . مادرم می گفت پسر هوا گرم و شرجی است بالای بام گرمت می شود بیا پایین بخواب می گفت: خیلی هم خوب است. شما نگران نباش. هیچ وقت از هیچ چیز شکایت نمی کرد. تحمل بسیار بالایی داشت.

     از شما متشکرم.

        

 روزنامه رسالت، شماره 6633 به تاریخ 10/11/87، صفحه 19 (بانو)

  • لایتنــــــــاهی ...