لایتنـــــــاهی

خویشم همه غیر آمد؛ از غیر گسستم من...

لایتنـــــــاهی

خویشم همه غیر آمد؛ از غیر گسستم من...

     «ای قوم! من شما را به خدایتان فرامی‌خوانم؛ که او را...» کسی از میان جماعت، با صدای بلند گفت: «او را بپرستیم؟!» ذوالقرنین، سر تواضع فرود آورد و با لبخند گفت: «آری و...» کس دیگری گفت: «و بت‌های بزرگمان را کناری نهیم چرا که او یکتاست؟» از لحن سخره آمیز او، همه خندیدند.

     ذوالقرنین سری به نشانه‌ی تایید فرود آورد و اندوه چشمانش را پر کرد. مردی چماق به دست از بین جماعت راهش را به طرف بنده‌ی مهربان خدا باز کرد و گفت: «می‌دانی چرا این جماعت حرف‌های تو را از بَرَند؟» ذوالقرنین چیزی نگفت. مرد چماقش را در دست چرخاند و گفت: «مدتی است در میان ما از این سخنان زیاد می‌گویی. پیش از این نیز از پدرانمان شنیده بودیم که حرف‌های بسیاری می‌زدی. تازه ادعا می‌کنی که از جهان مردگان بازگشته‌ای...» همه دوباره خندیدند. مرد با پوزخندی که گوشه‌ی لبش بود ادامه داد: «امروز که دعوتت را شنیدیم، فهمیدیم که باید حرفمان را با تو یکسره کنیم.» مرد، بی‌معطلی چوبش را بالا برد و ذوالقرنین، ناخودآگاه، بازوانش را حائل صورتش کرد. چوب بر بازوی او فرود آمد و ناگهان بارانی از سنگ‌های ریز و درشت و چوب‌های کلفت و نازک بر بدنش فرود آمد.

ذوالقرنین، راهش را به طرف دروازه‌ی شهر گشود و به سمت آن دوید. وقتی خون آلود و کوفته و کبود، از دروازه گذشت، سنگی به سمت چپ پیشانی‌اش خورد و جان به جان‌آفرین تسلیم کرد.

***

     ذوالقرنین، خسته و گرسنه از جا برخاست. دستان خشک و خسته‌اش را بالا گرفت و انگشتانش را باز و بسته کرد. سرش را میان دستانش گرفت. با انگشت برجستگی محسوس دو طرف پیشانی‌اش را دست کشید. اندیشید که شاید این‌بار نیز مثل دفعه‌ی گذشته، پانصد سال به خواب مرگ فرو‌رفته باشد. سر به آسمان بلند کرد و فکر کرد: «اگر دوباره بمیرم و زنده شوم، باز هم به سوی تو خواهم خواند.»

     ندایی در دلش می‌گفت که این‌بار مانند دفعات پیش نیست. ذوالقرنین، از جا برخاست و به سمت دروازه‌ی شهر رفت.

     مدتی در شهر ماند تا به مقام پادشاهی رسید...
  • موافقین ۵ مخالفین ۰
  • جمعه, ۹ فروردين ۱۳۹۲، ۰۱:۰۵ ب.ظ
  • لایتنــــــــاهی ...

نظرات  (۱)

  • اللهم عجل لولیک الفرج
  • درود بر کوروش کبیر که همون ذوالقرنین خودمونه!!!!
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی