لایتنـــــــاهی

خویشم همه غیر آمد؛ از غیر گسستم من...

لایتنـــــــاهی

خویشم همه غیر آمد؛ از غیر گسستم من...

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حمیدرضا بُرقِعی» ثبت شده است

در مُشتِ خاک ریشه‌ی شمشاد می‌دود / هم‌چون نسیم در قفس آزاد می‌دود
جسم‌ِ مرا نگاه مکن، بی‌تو روحِ من  /   آتش گرفته ایست که در باد می دود
ما را به سرزمین دگرگونِ خود ببر   /    آن‌جا که صید در پیِ صیاد می‌دود
آن‌جا که با عبورِ تو از روی قبرها     /     خونِ دوباره در رگِ اجساد می‌دود
آن‌جا که کوچه کوچه خراسان شبیهِ رود  /  پای پیاده سمت سناباد می‌دود
می‌ایستم کمی به تماشای کودکیم    /    دارد میان صحنِ گُهرشاد می‌دود
گویا شفا گرفته کسی باز در حرم     /     عالم به سوی پنجره فولاد می‌دود
من آمدم تو نیز می‌آیی به این امید /  عمرم به سوی لحظه‌ی میعاد می‌دود
- سیّد حمیدرضا بُرقعی -

سوخت در آتش و بر آتشِ خود دامن زد
آن که فهمید و خودش را به نفهمیدن زد
***
+ از کسانی که لطف داشتند و برای مناسبت‌های گذشته پیشنهاد شعر یا تایپوگرافی داده بودند تشکر می‌کنم و عذرخواهم که فرصت نشد پیش از این طرحی بزنم. ان شاء الله در آینده.

 

باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است

مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر

اتفاقی مقابلم رخ داد

وسط کوچه ناگهان دیدم

زن همسایه بر زمین افتاد