آن زمان که دکتران در کارِ درمان ماندهاند / نسخهای بالاترِ دستِ اطبّا لازم است
اهل ترسا هم برای مُرده عیسی داشتند / بر سرِ قومِ محمّد دستِ سقّا لازم است
شعر از: رحیم فروزش
- ۰ نظر
- ۲۴ مرداد ۹۷ ، ۱۸:۵۴
آن زمان که دکتران در کارِ درمان ماندهاند / نسخهای بالاترِ دستِ اطبّا لازم است
اهل ترسا هم برای مُرده عیسی داشتند / بر سرِ قومِ محمّد دستِ سقّا لازم است
شعر از: رحیم فروزش
در مُشتِ خاک ریشهی شمشاد میدود / همچون نسیم در قفس آزاد میدود
جسمِ مرا نگاه مکن، بیتو روحِ من / آتش گرفته ایست که در باد می دود
ما را به سرزمین دگرگونِ خود ببر / آنجا که صید در پیِ صیاد میدود
آنجا که با عبورِ تو از روی قبرها / خونِ دوباره در رگِ اجساد میدود
آنجا که کوچه کوچه خراسان شبیهِ رود / پای پیاده سمت سناباد میدود
میایستم کمی به تماشای کودکیم / دارد میان صحنِ گُهرشاد میدود
گویا شفا گرفته کسی باز در حرم / عالم به سوی پنجره فولاد میدود
من آمدم تو نیز میآیی به این امید / عمرم به سوی لحظهی میعاد میدود
- سیّد حمیدرضا بُرقعی -
.: هو المصوّر :.
شیر تا ابد شیر است؛ حتی در قفس، حتی در بَند، حتی... حتی بعد از مرگش!
وقتی یک شیر میمیرد، آدمخوارهای مجاور جزیرهی آدمها جشن میگیرند؛ پایکوبی میکنند
که از محافظینِ آدمها یکی کم شده. که شیر دیگر نیست. اما فقط خودشان و خودمان میدانیم شبهایی را که از ترس شیر خوابشان نبرد، روزهایی را که به جایگاه شیر غبطه میخوردند.
فقط خودمان میدانیم که: یک شیر به این راحتیها از پا در نمیآید...
دشمن از تو میترسید حاج احمد جان!
ما به انتظار #ایستاده_ایم آمدنت را