افسوس که نور میشکند در جهان ماهیها...
پنجشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۲، ۰۳:۵۷ ق.ظ
دوباره حرف تو شد در میان ماهیها
تویی که بسته به جان تو جان ماهیها
اگر چه تو پری کوچک فروغی، باز
شنیدنی است غمت از زبان ماهیها
ببین خدای من آن شب چه قدر شاعر بود
که ریخت طعم تو را در دهان ماهیها
شبی که با هیجانی زلال رقصیدند
میان برکه ذوقم، ترانه ماهیها
و شب به نیمه رسید و غزل به نیمه و آه…
به روی خاک، تن نیمهجان ماهیها
دل تو ساقه تردی ز نور بود، افسوس
که نور میشکند در جهان ماهیها
تو را نه آب، نه آیینه درنمیگنجد
تو ماورای زمینی، تو ماه،
ماهی! ها!
***
- پنجشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۲، ۰۳:۵۷ ق.ظ